سجاده انتظار

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

زیرخرابه های شام(حضرت رقیه س)

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

که دیده است که جوجه کبوتری توفان‏زده را تیر و کمان حواله کنند؟

 

آه، رقیه! بال‏های سوخته را طاقت سنگ نیست. لب‏های تشنه‏ات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشسته‏ات را آشنای تازیانه‏ها کردند.

 

خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن می‏تواند کرد؟

 

فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه‏های شام مویه می‏کنم و وسعت رنجت را با کوه‏ها در میان می‏گذارم. غبار اندوهت را هیچ بارانی نمی‏توانده شست.

 

کدام اندیشه پلید…؟

 

کدام دست، گوشه‏گیر این خرابه‏ات کرد و شناسنامه مصیبت در دستانت گذاشت؟

 

کدام اندیشه پلید، چشم‏های کوچکت را گریه‏خیز ماتم‏ها کرد؟

 

به کدام جرم، گام‏های کودکی‏ات را این‏چنین آواره صحراها کردند؟

 

این وقاحت ظالم، از روزنه کدام غار بیرون ریخت که شب‏هایت را بی‏ستاره کرد و شانه‏هایت را بی‏تکیه‏گاه؟

 

دیوارهای ستم‏گر تاریخ، چشم‏هایت را تحمل نتوانستند و نفس‏های معصومت را به چوب‏ها سپردند.

 

زمین، همیشه این‏گونه پنجره‏ها را به باد داده است.

 

اندوهت را می‏گذاری و می‏روی

 

ثانیه‏های محنت‏بارت، صفحات خیالم را می‏سوزاند.

 

بر کتیبه‏های سوخته می‏نویسمت و وجدان‏های بیدار جهان را به قضاوت می‏طلبم.

 

ناله‏های کودکی‏ات، خاطر بادها را پریشان کرده است.

 

قناریان تنها، تاریک خرابه را به یاد می‏آورند و می‏گریند.

 

پنجره‏ها، کابوس‏های سیاهت را تب می‏کنند.

 

خارها، پاهای برهنه‏ات را جگرریش می‏کنند.

 

می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.

 

چشمان سیلی خورده‏ام طاقت ندارد

 

با گونه‏هایم خنجرت الفت ندارد

 

سیلی بزن دستان تو غیرت ندارد

 

گفتند آن سر، روی نیزه مال باباست

 

مادر بگو این حرف‏ها صحت ندارد

 

مادر بگو این‏قدر بر بابا نتازند

 

چشمان سیلی خورده‏ام طاقت ندارد

 

از خون و خاکستر جدا کن کفترت را

 

آخر به این گهواره‏ها عادت ندارد

 

بلعید آتش خیمه‏ها را آه، مادر!

 

پاهای من دیگر چرا قدرت ندارد

 نظر دهید »

ازنگاه نکردن ب دخترادرحال شنا تا.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

داستان این شهید رو بخونین 

ببینین بعضی وقتا گذشتن از یک گناه آدم رو به چه جاهایی که نمیرسونه… 

 

یکی از همرزمانش می گفت:در لحظه ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد.وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم.

وقتی روی پایش ایستاد رو به کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد :

((السلام علیک یا ابا عبدالله)) بعد هم به همان حالت به دیدارارباب بی کفن خود رفت. 

آيت الله حق شناس در عظمت شهید فرمود: در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟ 

این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟

به من فرمود :

تمامی مطالبی که (از برزخ و…)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و …اما من را بی حساب و کتاب بردند.

بعد استاد  مکثی کرد و فرمود :رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید.

 

 نظر دهید »

ازنگاه نکردن ب دخترادرحال شنا تا.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

داستان این شهید رو بخونین 

ببینین بعضی وقتا گذشتن از یک گناه آدم رو به چه جاهایی که نمیرسونه… 

 

یکی از همرزمانش می گفت:در لحظه ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد.وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم.

وقتی روی پایش ایستاد رو به کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد :

((السلام علیک یا ابا عبدالله)) بعد هم به همان حالت به دیدارارباب بی کفن خود رفت. 

آيت الله حق شناس در عظمت شهید فرمود: در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟ 

این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟

به من فرمود :

تمامی مطالبی که (از برزخ و…)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و …اما من را بی حساب و کتاب بردند.

بعد استاد  مکثی کرد و فرمود :رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید.

 

 نظر دهید »

ازنگاه نکردن ب دخترادرحال شنا تا.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

داستان این شهید رو بخونین 

ببینین بعضی وقتا گذشتن از یک گناه آدم رو به چه جاهایی که نمیرسونه… 

 

یکی از همرزمانش می گفت:در لحظه ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد.وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم.

وقتی روی پایش ایستاد رو به کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد :

((السلام علیک یا ابا عبدالله)) بعد هم به همان حالت به دیدارارباب بی کفن خود رفت. 

آيت الله حق شناس در عظمت شهید فرمود: در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟ 

این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟

به من فرمود :

تمامی مطالبی که (از برزخ و…)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و …اما من را بی حساب و کتاب بردند.

بعد استاد  مکثی کرد و فرمود :رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید.

 

 نظر دهید »

ازنگاه نکردن ب دخترادرحال شنا تا.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

داستان این شهید رو بخونین 

ببینین بعضی وقتا گذشتن از یک گناه آدم رو به چه جاهایی که نمیرسونه… 

 

یکی از همرزمانش می گفت:در لحظه ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد.وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم.

وقتی روی پایش ایستاد رو به کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد :

((السلام علیک یا ابا عبدالله)) بعد هم به همان حالت به دیدارارباب بی کفن خود رفت. 

آيت الله حق شناس در عظمت شهید فرمود: در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟ 

این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟

به من فرمود :

تمامی مطالبی که (از برزخ و…)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و …اما من را بی حساب و کتاب بردند.

بعد استاد  مکثی کرد و فرمود :رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید.

 

 نظر دهید »

ازنگاه نکردن ب دخترادرحال شنا تا.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

داستان این شهید رو بخونین 

ببینین بعضی وقتا گذشتن از یک گناه آدم رو به چه جاهایی که نمیرسونه… 

 

یکی از همرزمانش می گفت:در لحظه ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد.وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم.

وقتی روی پایش ایستاد رو به کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد :

((السلام علیک یا ابا عبدالله)) بعد هم به همان حالت به دیدارارباب بی کفن خود رفت. 

آيت الله حق شناس در عظمت شهید فرمود: در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟ 

این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟

به من فرمود :

تمامی مطالبی که (از برزخ و…)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و …اما من را بی حساب و کتاب بردند.

بعد استاد  مکثی کرد و فرمود :رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید.

 

 نظر دهید »

ازنگاه نکردن ب دخترادرحال شنا تا.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

داستان این شهید رو بخونین 

ببینین بعضی وقتا گذشتن از یک گناه آدم رو به چه جاهایی که نمیرسونه… 

 

یکی از همرزمانش می گفت:در لحظه ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد.وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم.

وقتی روی پایش ایستاد رو به کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد :

((السلام علیک یا ابا عبدالله)) بعد هم به همان حالت به دیدارارباب بی کفن خود رفت. 

آيت الله حق شناس در عظمت شهید فرمود: در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟ 

این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟

به من فرمود :

تمامی مطالبی که (از برزخ و…)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و …اما من را بی حساب و کتاب بردند.

بعد استاد  مکثی کرد و فرمود :رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید.

 

 نظر دهید »

ازنگاه نکردن ب دخترادرحال شنا تا.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

داستان این شهید رو بخونین 

ببینین بعضی وقتا گذشتن از یک گناه آدم رو به چه جاهایی که نمیرسونه… 

 

یکی از همرزمانش می گفت:در لحظه ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد.وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم.

وقتی روی پایش ایستاد رو به کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد :

((السلام علیک یا ابا عبدالله)) بعد هم به همان حالت به دیدارارباب بی کفن خود رفت. 

آيت الله حق شناس در عظمت شهید فرمود: در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟ 

این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟

به من فرمود :

تمامی مطالبی که (از برزخ و…)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و …اما من را بی حساب و کتاب بردند.

بعد استاد  مکثی کرد و فرمود :رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید.

 

 نظر دهید »

ازنگاه نکردن ب دخترادرحال شنا تا.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

داستان این شهید رو بخونین 

ببینین بعضی وقتا گذشتن از یک گناه آدم رو به چه جاهایی که نمیرسونه… 

 

یکی از همرزمانش می گفت:در لحظه ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد.وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم.

وقتی روی پایش ایستاد رو به کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد :

((السلام علیک یا ابا عبدالله)) بعد هم به همان حالت به دیدارارباب بی کفن خود رفت. 

آيت الله حق شناس در عظمت شهید فرمود: در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟ 

این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟

به من فرمود :

تمامی مطالبی که (از برزخ و…)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و …اما من را بی حساب و کتاب بردند.

بعد استاد  مکثی کرد و فرمود :رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید.

 

 نظر دهید »

ازنگاه نکردن ب دخترادرحال شنا تا.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني
 نظر دهید »

حجاب مرهم زخمهای حسین.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

 

پرچم حسین به دست عباس است و برسر زینب..!

 اینجاست که کشف حجاب استراتژی دشمن

می شود!  

 

چادر یعنی بیرق حسین…

وعاشورا یعنی انتقاد از ظلم وفساد حتی به قیمت جان…

                  

 

زینب جان گاهی چادرم خاکی می شود چادرمشکی ام از در و دیوار شهر خاکی می شود از

 

نگاه های طعنه آمیز خاکی میشود ازحرف های سیاه خاکی می شود گاهی چادرم راخودم

 

خاکی می کنم!…

چادرم را می شویم تا غبار  شهر را از رویش پاک کنم تا سنگینی نگاه ها را

 

پاک کنم…ولی خوب میدانم جـانـبـازی ﺍﺳـﺖ ﺑـﺮﺍﯼ ﺧـﻮﺩﺵ ﺍﯾـﻦ ﭼـﺎدر ﻣـﻦ!ﺩﺭ ﺑـﺮﺍﺑـﺮﺗـﺮﮐﺶ ﻫـﺎﯼ

 

ﻧـﮕـﺎﻩ ﻣﺴﻤـﻮﻡ ﺗکه ﺗﮑﻪ هم میشود! 

ﺍﻣـﺎ ﺗﺴﻠﯿـﻢ ﻫـﺮﮔـﺰ!پس کمکم کن زینب جان تابتوانم چادر

 

خاکی که یادگاری از جانبازی توست راحفظ کنم…!!

 تا بتواند مرهمی باشد چادرم برایت…

بانو..

 

عفت و چادرت رابرای زخمهای دل “حسین” و ” زینبش “مرهم ببر، عفیف بمان بانو…در راببند 

 

بگـذار در بزنند بگذار بگویند مهمان نواز نیستی! اینگونه هرکسی حریــم دلت را لمس نمی کند..

 

+ دیروز می گفتند: زنان دختران خدا هستند و آنها را زنده به گور می کردند؛و امروزمی گویند،

 

زنان آزاد هستند و آنان رابه پستی شهوت می کشانند.تفاوت چندانی دردیروز وامروزحاصل

 

نشده است جزاینکه دیروز جسم زن رامی کشتند،و امروز روحاورا میکشند وجسمش میشود 

 

وسیله چشم چرانی مردان هوس باز………

 

 نظر دهید »

حجاب مرهم زخمهای حسین.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

 

پرچم حسین به دست عباس است و برسر زینب..!

 اینجاست که کشف حجاب استراتژی دشمن

می شود!  

 

چادر یعنی بیرق حسین…

وعاشورا یعنی انتقاد از ظلم وفساد حتی به قیمت جان…

                  

 

زینب جان گاهی چادرم خاکی می شود چادرمشکی ام از در و دیوار شهر خاکی می شود از

 

نگاه های طعنه آمیز خاکی میشود ازحرف های سیاه خاکی می شود گاهی چادرم راخودم

 

خاکی می کنم!…

چادرم را می شویم تا غبار  شهر را از رویش پاک کنم تا سنگینی نگاه ها را

 

پاک کنم…ولی خوب میدانم جـانـبـازی ﺍﺳـﺖ ﺑـﺮﺍﯼ ﺧـﻮﺩﺵ ﺍﯾـﻦ ﭼـﺎدر ﻣـﻦ!ﺩﺭ ﺑـﺮﺍﺑـﺮﺗـﺮﮐﺶ ﻫـﺎﯼ

 

ﻧـﮕـﺎﻩ ﻣﺴﻤـﻮﻡ ﺗکه ﺗﮑﻪ هم میشود! 

ﺍﻣـﺎ ﺗﺴﻠﯿـﻢ ﻫـﺮﮔـﺰ!پس کمکم کن زینب جان تابتوانم چادر

 

خاکی که یادگاری از جانبازی توست راحفظ کنم…!!

 تا بتواند مرهمی باشد چادرم برایت…

بانو..

 

عفت و چادرت رابرای زخمهای دل “حسین” و ” زینبش “مرهم ببر، عفیف بمان بانو…در راببند 

 

بگـذار در بزنند بگذار بگویند مهمان نواز نیستی! اینگونه هرکسی حریــم دلت را لمس نمی کند..

 

+ دیروز می گفتند: زنان دختران خدا هستند و آنها را زنده به گور می کردند؛و امروزمی گویند،

 

زنان آزاد هستند و آنان رابه پستی شهوت می کشانند.تفاوت چندانی دردیروز وامروزحاصل

 

نشده است جزاینکه دیروز جسم زن رامی کشتند،و امروز روحاورا میکشند وجسمش میشود 

 

وسیله چشم چرانی مردان هوس باز………

 

 نظر دهید »

حجاب مرهم زخمهای حسین.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

 

پرچم حسین به دست عباس است و برسر زینب..!

 اینجاست که کشف حجاب استراتژی دشمن

می شود!  

 

چادر یعنی بیرق حسین…

وعاشورا یعنی انتقاد از ظلم وفساد حتی به قیمت جان…

                  

 

زینب جان گاهی چادرم خاکی می شود چادرمشکی ام از در و دیوار شهر خاکی می شود از

 

نگاه های طعنه آمیز خاکی میشود ازحرف های سیاه خاکی می شود گاهی چادرم راخودم

 

خاکی می کنم!…

چادرم را می شویم تا غبار  شهر را از رویش پاک کنم تا سنگینی نگاه ها را

 

پاک کنم…ولی خوب میدانم جـانـبـازی ﺍﺳـﺖ ﺑـﺮﺍﯼ ﺧـﻮﺩﺵ ﺍﯾـﻦ ﭼـﺎدر ﻣـﻦ!ﺩﺭ ﺑـﺮﺍﺑـﺮﺗـﺮﮐﺶ ﻫـﺎﯼ

 

ﻧـﮕـﺎﻩ ﻣﺴﻤـﻮﻡ ﺗکه ﺗﮑﻪ هم میشود! 

ﺍﻣـﺎ ﺗﺴﻠﯿـﻢ ﻫـﺮﮔـﺰ!پس کمکم کن زینب جان تابتوانم چادر

 

خاکی که یادگاری از جانبازی توست راحفظ کنم…!!

 تا بتواند مرهمی باشد چادرم برایت…

بانو..

 

عفت و چادرت رابرای زخمهای دل “حسین” و ” زینبش “مرهم ببر، عفیف بمان بانو…در راببند 

 

بگـذار در بزنند بگذار بگویند مهمان نواز نیستی! اینگونه هرکسی حریــم دلت را لمس نمی کند..

 

+ دیروز می گفتند: زنان دختران خدا هستند و آنها را زنده به گور می کردند؛و امروزمی گویند،

 

زنان آزاد هستند و آنان رابه پستی شهوت می کشانند.تفاوت چندانی دردیروز وامروزحاصل

 

نشده است جزاینکه دیروز جسم زن رامی کشتند،و امروز روحاورا میکشند وجسمش میشود 

 

وسیله چشم چرانی مردان هوس باز………

 

 نظر دهید »

حجاب مرهم زخمهای حسین.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

 

پرچم حسین به دست عباس است و برسر زینب..!

 اینجاست که کشف حجاب استراتژی دشمن

می شود!  

 

چادر یعنی بیرق حسین…

وعاشورا یعنی انتقاد از ظلم وفساد حتی به قیمت جان…

                  

 

زینب جان گاهی چادرم خاکی می شود چادرمشکی ام از در و دیوار شهر خاکی می شود از

 

نگاه های طعنه آمیز خاکی میشود ازحرف های سیاه خاکی می شود گاهی چادرم راخودم

 

خاکی می کنم!…

چادرم را می شویم تا غبار  شهر را از رویش پاک کنم تا سنگینی نگاه ها را

 

پاک کنم…ولی خوب میدانم جـانـبـازی ﺍﺳـﺖ ﺑـﺮﺍﯼ ﺧـﻮﺩﺵ ﺍﯾـﻦ ﭼـﺎدر ﻣـﻦ!ﺩﺭ ﺑـﺮﺍﺑـﺮﺗـﺮﮐﺶ ﻫـﺎﯼ

 

ﻧـﮕـﺎﻩ ﻣﺴﻤـﻮﻡ ﺗکه ﺗﮑﻪ هم میشود! 

ﺍﻣـﺎ ﺗﺴﻠﯿـﻢ ﻫـﺮﮔـﺰ!پس کمکم کن زینب جان تابتوانم چادر

 

خاکی که یادگاری از جانبازی توست راحفظ کنم…!!

 تا بتواند مرهمی باشد چادرم برایت…

بانو..

 

عفت و چادرت رابرای زخمهای دل “حسین” و ” زینبش “مرهم ببر، عفیف بمان بانو…در راببند 

 

بگـذار در بزنند بگذار بگویند مهمان نواز نیستی! اینگونه هرکسی حریــم دلت را لمس نمی کند..

 

+ دیروز می گفتند: زنان دختران خدا هستند و آنها را زنده به گور می کردند؛و امروزمی گویند،

 

زنان آزاد هستند و آنان رابه پستی شهوت می کشانند.تفاوت چندانی دردیروز وامروزحاصل

 

نشده است جزاینکه دیروز جسم زن رامی کشتند،و امروز روحاورا میکشند وجسمش میشود 

 

وسیله چشم چرانی مردان هوس باز………

 

 نظر دهید »

حجاب مرهم زخمهای حسین.....

27 دی 1394 توسط صدرالديني

 

 

پرچم حسین به دست عباس است و برسر زینب..!

 اینجاست که کشف حجاب استراتژی دشمن

می شود!  

 

چادر یعنی بیرق حسین…

وعاشورا یعنی انتقاد از ظلم وفساد حتی به قیمت جان…

                  

 

زینب جان گاهی چادرم خاکی می شود چادرمشکی ام از در و دیوار شهر خاکی می شود از

 

نگاه های طعنه آمیز خاکی میشود ازحرف های سیاه خاکی می شود گاهی چادرم راخودم

 

خاکی می کنم!…

چادرم را می شویم تا غبار  شهر را از رویش پاک کنم تا سنگینی نگاه ها را

 

پاک کنم…ولی خوب میدانم جـانـبـازی ﺍﺳـﺖ ﺑـﺮﺍﯼ ﺧـﻮﺩﺵ ﺍﯾـﻦ ﭼـﺎدر ﻣـﻦ!ﺩﺭ ﺑـﺮﺍﺑـﺮﺗـﺮﮐﺶ ﻫـﺎﯼ

 

ﻧـﮕـﺎﻩ ﻣﺴﻤـﻮﻡ ﺗکه ﺗﮑﻪ هم میشود! 

ﺍﻣـﺎ ﺗﺴﻠﯿـﻢ ﻫـﺮﮔـﺰ!پس کمکم کن زینب جان تابتوانم چادر

 

خاکی که یادگاری از جانبازی توست راحفظ کنم…!!

 تا بتواند مرهمی باشد چادرم برایت…

بانو..

 

عفت و چادرت رابرای زخمهای دل “حسین” و ” زینبش “مرهم ببر، عفیف بمان بانو…در راببند 

 

بگـذار در بزنند بگذار بگویند مهمان نواز نیستی! اینگونه هرکسی حریــم دلت را لمس نمی کند..

 

+ دیروز می گفتند: زنان دختران خدا هستند و آنها را زنده به گور می کردند؛و امروزمی گویند،

 

زنان آزاد هستند و آنان رابه پستی شهوت می کشانند.تفاوت چندانی دردیروز وامروزحاصل

 

نشده است جزاینکه دیروز جسم زن رامی کشتند،و امروز روحاورا میکشند وجسمش میشود 

 

وسیله چشم چرانی مردان هوس باز………

 

 نظر دهید »

تحمل میکنم............

15 آذر 1393 توسط صدرالديني

تحمل می کنم…

سختی پوشیدنش در روزهای گرم تابستان را…

دست و پا گیری اش را…

خاکی شدنش را…

طعنه شنیدن هایش را…

فقط به عشق شما بانو…

سختی های چادر سر کردن من…

از سیلی خوردن در کوچه های مدینه که سخت تر نیست…

http://sangariha.com/i/attachments/1/1374613878386780_large.jpg

 نظر دهید »

این که زن باشیو...........

15 آذر 1393 توسط صدرالديني


اینکه زن باشی و…

[تصویر:  siMS6c_535.jpg]

اینکه زن باشی و از آبشار زیبای موهایت لذت ببری،
ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی طوری که حتی تاری از آن معلوم نباشد؛

اینکه زن باشی و اندام مناسبی داشته باشی،
ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی؛

اینکه زن باشی و بتوانی زیبا و با عشوه حرف بزنی،
ولی نزنی و صدایت را نازک نکنی؛

اینکه زن باشی و بتوانی همکار نامحرمت را بخندانی طوری که لحظات شادی با هم داشته باشید،
ولی نخندانی و از قید آن شادی هم بگذری و سنگین برخورد کنی؛

اینکه زن باشی و در بازار عرضه و تقاضای ادا و عشوه و هوی و هوس بتوانی عرضه کننده باشی،
ولی نباشی هر چند که قابلیتش را داشته باشی؛

اینکه ارزش های جامعه ات وارونه شده باشد و برای ارزش های تو
در پوشش بودن های تو
خریداری و خواستگاری وجود نداشته باشد؛

اینکه جوری حرف بزنی، قدم برداری و پوشش داشته باشی که
همکارت، استادت، همکلاسی دانشگاهت تحریک نشود و راحت و آسوده کارش را بکند و تمرکزش بهم نریزد؛اینکه با همه این تناقض ها دست بگریبان باشی و حتی پایت گران هم تمام شود؛

همه اینها ارزش یک لحظه نگاه رضایت بخش بانو را دارد که دست دعا بلند کند و بگوید خدایا:

«دختران امت پدرم، همه زیبایی ها را داشتند و معیوب و مفلوج و کچل و زشت نبودند،
ولی برای رضای تو زیبایی هایشان را از نامحرم پنهان کردند
پس تو محبت خودت را در دل هایشان صد چندان کن!

طوری که هیچ چشم و ابرویی،
ناز و کرشمه ای،
پول و مکنتی
نتواند جایگزین آن شود! »
 نظر دهید »
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

سجاده انتظار

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • حجاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس